13 بدر

هذیان های شبانه من

 سال پيش بهترين سيزده بدري بود كه تا حالا داشتم... بماند كه پنج صبح خوابيدم و مجبور شدم 6:15 پا شم و تا چند ساعت يه كم گيج مي زدم, اما ...

رفتيم روستاي مادربزرگم. حدودا 35 نفري بوديم, باغ يكي از فاميلا . تو باغ زير انداز انداختيم و واسه نهار در حد رودل كباب خورديم.با كلي اصرار چند نفري راضي شدن كه بريم كافر قلعه . روي يه تپست با شيب زياد, كه بالا رفتن ازش مكافاتيه .مسيرش زيباست,درخت...چمن...بوته...و  پر از سنگاي بزرگيه كه روشون علامت و نقاشيه و زيرشون حفره كندن قديما راهزنا گنجاشون رو اونجا مخفي مي كردن .و بالاخره به كافر  قلعه رسيديم, البته چيزي از از قلعه نمونده بود. سطحشو  كنده بودن, ميگن از اونجا يه راه زيرزمينيه چند كيلومتري وجو داره واسه فرار.(اين داستانا, بودن تو اينجاها, منو مسحور مي كنه... يه جور لمس گذشتست, انگاري جلوي چشام يه فيلمي داره پخش مي شه از زندگيه اونا, يا مث اينكه من برگشتم به اون زمانو دارم نگاشون مي كنم, انگار همشون زندن و من فقط يه روحم ...)

برگشت  رفتيم رودخونه ( راه رفتن تو آب سرد عاليه ...سرماش تو تمام تنت پخش مي شه, كم كم پاهات سر مي شه و من عاشق اين حسم...)

غروب رسيديم  باغ پيش بقيه شام خوشمزه و گپ و گفت تا 12 شب.

 

امسال اما تا 2 خوابيدم, پا شدم لوبيا خوردم, خواهرم گفت بريم رو تراس بشينيم و من و 2 تا خواهرام رفتيم تو فضاي خاليه تراس كه 70 سانت در 1 متر بود, زيرانداز پهن كرديمو چايي و شكلات خورديم و  ورق بازي كرديم ..آخرش اما من نفهميدم كي بازيو برد...

 



نظرات شما عزیزان:

siamak
ساعت20:07---3 دی 1395
چه احساسی پیدا میکنید اگه کسی بخاد پاهاتونا ببوسه؟

siamak
ساعت19:57---19 آذر 1395
پاهای زیبایی دارید

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,ساعت14:57توسط faeghe | |